اصناف مشهد پشتیبان جبهه بودند
تاریخ انتشار: ۴ مهر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۷۵۹۴۱۸
به گزارش قدس خراسان، ثبت خاطرات و وقایع در شرایط حساسی مثل جنگ، اهمیت خاصی پیدا میکند. عکسها میتوانند راوی تاریخ باشند و وقایع را تبیین کنند. نگاه و توجه عکاسها به وقایع، آنها را به راویان متفاوت دوران دفاع مقدس تبدیل میکند. پای صحبت عکاس لشکر ۷۷ خراسان نشستیم تا از جایگاه این لشکر و خاطراتش در دفاع مقدس بگوید.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
محمد محتشمیپور نخستین حضورش در جبهه را اینطور تشریح کرد: لشکر ۷۷ بلافاصله پس از شروع جنگ دو گردان خود را به اهواز فرستاد و در فولیآباد مستقر شدند. به خاطر همکاری نکردن بنیصدر، این نیروها را همانجا نگه داشته بودند آن هم در حالی که رژیم بعث، آبادان را دور زده و خرمشهر را محاصره کرده بود. در نهایت توسط آیتالله بهشتی دستور حرکت نیروها به سمت آبادان و ماهشهر صادر شد. در واقع گردانهای لشکر خراسان جزو نخستین نیروهایی بودند که به ماهشهر و آبادان رفتند. در عملیات آزادسازی خرمشهر از مشهد ۶ هزار نیرو به جبهه منتقل و شب عملیات ساماندهی شدند که تأثیر بسیاری بر پیروزی ما داشت.
وی درباره وضعیت آبادان در زمان محاصره توضیح داد: آبادان از چهار طرف محاصره شده بود و راه خشکی نداشتیم. محاصره به قدری تنگ شده بود که تنها یک راه آبی که از سمت کوی ذوالفقاریه میآمد، آزاد بود. آبان ماه همان سال هم حمله کوی ذوالفقاریه آغاز شد و اگر رشادتهای ارتش خراسان نبود، آبادان سقوط میکرد.
عراقیها از لشکر ۷۷ خراسان وحشت داشتند
عکاس لشکر ۷۷ خراسان از هراس نیروهای عراقی از نام این لشکر صحبت کرد و گفت: به برکت امام هشتم (ع) نام حضرت و انتساب لشکر به ایشان، این لشکر از همان ابتدای انقلاب نمونه بود. هرجایی که یگانی از لشکر ۷۷ حضور داشت و اسمی به میان میآمد، صدام قویترین نیروهایش را آنجا میگماشت و وحشت عجیبی از نام این لشکر داشت.
اصناف مشهد پشتیبان جبهه بودند
محتشمیپور بیان کرد: من ۱۲ سال در دوران رژیم پهلوی و ۱۸ سال نیز پس از پیروزی انقلاب در ارتش حضور داشتم و در همه ادوار به عنوان عکاس و فیلمبردار و گزارشگر فعالیت میکردم. در آغاز جنگ سه دستگاه دوربین از آموزش و پرورش گرفتیم و به جبهه رفتیم.
وی حال و هوای روزهای ابتدایی جنگ و نقش مردم مشهد را اینطور توصیف کرد: از طرف جبهه اعلام شده بود نیروها به لباس و پارچه احتیاج دارند. در همان ابتدای جنگ کمکهای مردمی از بازار رضا (ع) مشهد به منطقه آمده بود. در کمکهای مردمی لباسها نو، تا شده و بسیار مناسب و امکانات مختلف را فرستاده بودند.
این بازنشسته ارتش افزود: فردی که همراه با کمکهای مردمی به منطقه آمده بود، درخواست کرد اقلام را خودش میان نیروها توزیع کند. در مسیر جاده آبادان ماهشهر این اقلام را توزیع کردیم. با او مصاحبهای انجام دادم. شب که نتیجه گزارش را بررسی میکردم، دیدم به خاطر وزش باد شدید صدا به خوبی ضبط نشده است؛ اما به هر شکلی بود گزارش در تلویزیون پخش شد و همان گزارش بیکیفیت هم تأثیر بسیار خوبی بر مردم گذاشته بود و پس از آن ارسال کمکهای مردمی هم افزایش پیدا کرد.
عکاس لشکر ۷۷ بیان کرد: پشتیبانیها همه جوره در مشهد اتفاق افتاد. به عنوان مثال برای تعمیر و خرید لوازم صوتی و تصویری، اصناف در بازار همکاری بسیار خوبی داشتند و کمکهای بزرگی انجام میدادند. وسایل را به صورت رایگان یا با کمترین هزینه تعمیر یا عکسها را چاپ میکردند. وقتی از مساجد هم کمکهای مردمی به سمت جبهه فرستاده میشد، در روحیه رزمندگان تأثیر زیادی داشت و دلگرمشان میکرد.
صحنهای که عکاس هم نتوانست آن را ثبت کند
او درباره تلخترین صحنهای که در جنگ دیده بود، گفت: در عملیات فتحالمبین وقتی فقط یک دوربین عکاسی داشتم، با فرمانده لشکر به خط مقدم رفتم و وارد یک کانال شدم که شهدا و مجروحان با وضعیت نامناسب و ناراحتکنندهای آنجا بودند. برای نخستین بار بود که چنین صحنهای را میدیدم. عقب یک وانت پر از پیکر شهدا و از دور تا دور کانال صدای آه و ناله مجروحان بلند بود. صحنه آنقدر دلخراش بود که حتی نتوانستم شاتر دوربین را بزنم، عکاسی کنم و قدرت نداشتم این صحنهها را ثبت کنم. الان از طرفی پشیمانم؛ ولی آن صحنه بسیار دلخراش قدرت را از من گرفته بود.
محتشمیپور یادآور شد: در جزیره مجنون دانشجوهای سال سوم یا چهارم دانشگاه هم حضور داشتند که به جبهه آمده بودند. وقتی با آنها روبهرو شدم و دیدم به طور مثال دانشجوی پزشکی با آن ذوق و علاقه دارد از جبهه صحبت میکند، برای من هم بسیار خوشحالکننده و تأثیرگذار بود.
این بازنشسته ارتش با یادآوری اینکه نزدیک خرمشهر در منطقه قصر شیخ خزعل در حاشیه یک رودخانه برای عکاسی و مصاحبه با رزمندگان رفتیم تا به آنها روحیه بدهیم، اظهار کرد: میان ما و نیروهای دشمن به اندازه یک نهر آب و ۲۵ متر فاصله بود. آتش رد و بدل میشد. با یک سرباز به سنگری دیگر رفتم. به من گفت اگر از این سنگرها جلوتر برویم، با خمپاره ۶۰ ما را میزنند. ما هم مجبوریم با سنگ مقابله کنیم. گفتم چرا با سنگ؟ پاسخ داد اگر قرار باشد گلولههایمان را اینجا استفاده کنیم، شب عملیات چه کنیم؟ در خط مقدم در ۲۵ متری دشمن در حالی که آنها نیروهای ما را با خمپاره میزدند، امکانات ما بسیار محدود بود.
او تأکید کرد: نخستین روزی که وارد آبادان شدیم، وضعیت به گونهای بود که حتی یک نیروی آماده هم وجودش لازم و ضروری بود. واحدی به نام گردان تانک حسینزاده داشتیم که به صورت خودجوش تانک و تسلیحات از عراقیها گرفته و جمعآوری کرده و با چند نفر گردانی تشکیل داده بود. بنیصدر دستور داده بود به آنها فشنگ ندهند و ما از سهمیه خودمان در سازمان عقیدتی سیاسی، به آنها کمک میکردیم.
محتشمیپور در پاسخ به این پرسش که در دوران جنگ اسلحه به دست گرفته یا دوربین را اسلحه خودش میدانسته، گفت: من چون در این حوزه موفق بودم، از این حضورم خوشحال بودم و به دوربین هم افتخار میکردم. گاهی هم اسلحه به دست میگرفتیم؛ اما کار ما بیشتر از یک عکاسی ساده بود. ما برای تقویت روحیه نیروهایی که در خط مقدم بودند، نوار شعار و سرود پخش میکردیم. عکسهایی را که چاپ کرده و به رزمندگان میدادیم، برایشان بسیار خوشحالکننده بود. فایل صوتی و فیلمهایی که از آنها میگرفتیم نیز در تقویت روحیه آنها خیلی مؤثر بود.
وی یادآور شد: در خط که بودیم اصلاً تلویزیون ایران دریافت نمیشد. من به صداوسیمای اهواز رفتم و خواهش کردم این مسئله را حل کنند. وقتی رزمندگان بتوانند استقبال مردم از آنها و تظاهراتشان را در شهرها ببینند، روحیهشان بهتر میشود.
یک گزارش دردسرساز
عکاس دفاع مقدس به خاطرهای از یک گزارش تلویزیونی اشاره کرد و گفت: در یکی از عملیاتها با چند رزمنده مصاحبه کرده بودم. حدود ۱۰ تا ۱۵ روز طول میکشید تا این مصاحبهها از تلویزیون پخش شود. روزی با من تماس گرفتند و گفتند به صداوسیما بروم. آنجا دیدم خانوادهای با ناراحتی آمدهاند که ما پسرمان را ۱۰ روز پیش دفن کردیم و امروز تصویرش را در تلویزیون دیدیم! خانواده از دیدن تصویر فرزند شهیدش بسیار منقلب و متأثر بود. بعد از آن اتفاق، پیش از پخش هر گزارش تاریخ آن را اعلام میکردیم.
پاسخ شبهات را ندهیم، قافیه را باختهایم
محتشمیپور در خصوص ادای دین به دفاع مقدس گفت: دشمن نیرو گذاشته برای جعل دروغ و تضعیف روحیه مردم که باید پاسخ داده شود و اگر نتوانیم پاسخ دهیم، قافیه را باختهایم. اگر هرکدام از ما با نیت اطاعت از امر رهبری در فضای مجازی فعالیت کنیم، مسائل حل میشود.
این بازنشسته ارتش متذکر شد: آن زمان وقتی به منطقه میرفتیم، نماز شب و دعای ما ترک نمیشد. وقتی به منطقه میرفتیم، روحیه ما عوض میشد و حال و هوای دیگری حکمفرما بود. مردم همه در حد توان در صحنه بودند؛ اما این روزها این مسائل در بعضی جهات به خاطر فعالیتهای دشمن ضعیف شده و البته هنوز هم افرادی که دلسوز انقلاب و دین هستند، با قدرت کار میکنند.
وی رمز پیروزی را تقوا، اطاعت امر رهبری و بینش سیاسی دانست و گفت: هنوز هم جنگ به شیوههای دیگر در جریان است و دلسوزان هم در صحنه هستند. اگر مردم پای کار انقلاب بمانند و از امر رهبر معظم انقلاب اطاعت کنند، شکستی متوجه ما نخواهد بود.
خبرنگار: محدثه مودی
منبع: قدس آنلاین
کلیدواژه: عکاس جبهه دفاع مقدس عکاس جنگ کمک های مردمی محتشمی پور دفاع مقدس لشکر ۷۷
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.qudsonline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «قدس آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۷۵۹۴۱۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
علاقه عجیب شهید زینالدین به یک شهید
محمود احمدلو از نیروهای لشکر ۱۷ میگوید: شهید امیرحسین ندیری فرمانده اطلاعات عملیات لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب (ع) بود و شهید زینالدین علاقه زیادی به او داشت.
یک شب امیرحسین ندیری به سنگر ما آمد و ما از سعادت دیدارش خوشحال بودیم. ساعتی بعد مهدی زینالدین فرمانده لشکر ۱۷ و محمدجواد دل آذر فرمانده عملیات لشکر ۱۷ هم رسیدند، اما هر چه کردیم داخل سنگر نیامدند. زینالدین میگفت که ما کار داریم و لازم است که برویم.
من از میزان علاقه او به شهید ندیری خبر داشتم. به آقا مهدی گفتم: «بیایید داخل سنگر در خدمت باشیم؛ آقای ندیری هم هستند.» آقای مهدی در جوابم گفت: «محمود! چرا زودتر نگفتی؟!»
به هر حال شهید زین الدین به شوق دیدار شهید ندیری به سنگر ما آمد. وقتی قرار شد شهید ندیری شب را در سنگر ما بماند تصمیم آقا مهدی به کلی عوض شد و به شهید دل آذر گفت: «شما بروید، من امشب را اینجا میمانم!»
من به شوخی به شهید زینالدین گفتم: «شما که کار داشتی و میخواستی بروی! چطور شد که ماندنی شدی؟!» پاسخ آقا مهدی را از قبل میدانستم! او به شوق دیدار شهید ندیری به سنگرمان آمد و ماندگار شد.
مرداد سال ۶۲ شهید ندیری و شهید شالی برای شناسایی به منطقه عملیاتی مهران رفته بودند که بر اثر برخورد با مین به شهادت رسیدند. شهید زینالدین بلافاصله بعد از شنیدن این خبر به معراج شهدا رفت و خیلی گریه کرد. این دوری زیاد طول نکشید و یک سال و سه ماه بعد مهدی زین الدین هم شهید شد.
منبع: فارس
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی